*عاشقانه*

فرقی نمی کند در کدام عصر و کدام اقلیم زندگی کنی فرقی نمی کند اسمت فرهاد باشد ،
رومئو یا مجنون یا شیرین یا ژولیت یا لیلی … تو را به زخم*هایت می شناسند، این نقطه ی
اشتراک همه آدمهاست….







ازاین تکرارساعتهـ ـا
ازاین بیهوده بودنهـ ـا
ازاین بی تاب ماندنهـ ـا
ازاین تردیدـهـ ـا
نیرنگهـ ـا
... شکهـ ـا
خیانتهـ ـا
ازاین رنگین کمان سرد آدمهـ ـا
وازاین مرگ باورها ورویاهـ ـا
پریشانمـــ
دلـ ـم پروازمیخواهد






مــــــَن که زیـاد سـَر از کـار ِ بـازاریـ ها دَر نمیــــاوَرَمـ

ولـی بـه گـُمانـمـ

حـتمـا جـنسـ هـای جـــدیدشـانـ آمدهـ که

منـ برایــــــت کهنــــه شـُدهـ اَمـ






گـاهـی

اینـقدر بـَد میشـِکـَنـَم

کـه جـُز بـیرونـ انـداخـتنـم راهـ ِ دیـگـری نـیست . . .



برچسب‌ها: <-TagName->
+ نوشته شده در یک شنبه 18 تير 1391برچسب:, ساعت 15:5 توسط نیلوفر |


چه کسی فهمید....................

چه کسی فهمید درد دلم را در آن شب بارانی!

چه کسی دید اشکهای مرا در زیر قطره های باران!

چه کسی شنید صدای ناله دلم را ، چه کسی حس کرد سردی دستهایم را!

هیچکس نبود در آنجا ، من بودم و یک دل تنها !

غمها مرا رها نمیکنند، غصه ها مرا صدا میکنند ، تنهایی مرا در میان خودش میگیرد

حس میکنم بغض ، گلویم را میفشارد و قلبم تند تند میتپد!

به عشق تو میتپد ، از دلتنگی تو اینگونه پریشانم!

نمیدانم دردم را به چه کسی بگویم ، وقتی همزبانی نیست!

چه کسی فهمید خیسی چشمهایم به خاطر چیست،

آن شعر تلخی که بر روی آن کاغذ خیس نوشته شده از کیست!

چه کسی شنید صدای فریاد مرا در زیر باران ، فریادی که گویا تنها ،

خدا بود که شنید، حال مرا که دید ، از پریشانی من گریست!

چه کسی فهمید من چه میخواهم ، از کجا آمده ام و در جستجوی چه هستم!


برچسب‌ها: <-TagName->
+ نوشته شده در جمعه 16 تير 1391برچسب:, ساعت 19:22 توسط نیلوفر |


گریه هاشو بده من«!!!!!!!!

ستاره بارونه چشاش ... اشکاشو دست کم نگیر
بگوبخنداش مال تو ... گریه هاشو ازم نگیر
از تو نگاه اون بچیـــن ... ستاره های بی شمـــار
بار جداییشــو ولی ... رو شونه های من بذار

 

گریه هاشو به من بده ... خنده ی چشماش مال تو
اشکای شورش مال من ... بگو بخنداش مال تو
فقط می خوام بارونی شه ... بباره رو ترانه هام
من از چشای خیس اون ... چیز زیادی نمی خوام

 

 

 

 

 

 

بهشت چشماش مال تو ... من تو نگاش گر می گیرم
تو مهربونیشو می خوای ... من با زخماش می میرم
من نمی خوام برنده شم ... بردن من شکستشه
اما حسودی می کنم ... به دستی که تو دستشــــــــــــــــــــــــه

 

 

 


 

 

 

گریه هاشو به من بده ... خنده ی چشماش مال تو
اشکای شورش مال من ... بگو بخنداش مال تو
فقط می خوام بارونی شه ... بباره رو ترانه هام
من از چشای خیس اون ... چیز زیادی نمی خوام

 

 

 

گریه هاشو به من بده ... خنده ی چشماش مال تو
اشکای شورش مال من ... بگو بخنداش مال تو
فقط می خوام بارونی شه ... بباره رو ترانه هام
من از چشای خیس اون ... چیز زیادی نمی خوام

 
گریه هاشو به من بده ...


 


برچسب‌ها: <-TagName->
+ نوشته شده در جمعه 9 تير 1391برچسب:, ساعت 20:51 توسط نیلوفر |


دلتنگی های من!!!!!!!!!!

دستــ ـم را بالا مــ ـی برم

و آسمان را پایین مــ ـی کشـــ ـم

مــ ـے خواهــــــ ـم بزرگــــــ ـی زمین را نشان آسمان دهـــــــ ـم !

تا بداند

گمشده ے من

نه در آغــــ ـوش او . . .

که در همین خاک بـــــــ ـی انتهاست

آنقدر از دل تنگـــــ ـی هایـــــــ ـم برایش

خواهــــــ ـم گفت


تا ســـ ـرخ شود . . .

تا نــــ ـم نــــ ـم بگرید . . .

آن وقت رهایش مـــ ـی کنــــــــ ـم

و مـــ ـی دانــــــ ـم

کســــــ ـی هــــــ ـرگــــــ ـز نــــــ ـخواهد دانست

غـــــــ ـم آن غروب بارانـــــــ ـی

همه از دلتنگـــ ـی هاے من بود . . . !



برچسب‌ها: <-TagName->
+ نوشته شده در جمعه 9 تير 1391برچسب:, ساعت 20:49 توسط نیلوفر |


بین دستای منو تو فاصله زیاده!

بین دستای من و تو، فاصله خیلی زیاده!
تو روی ابرا سواری، من روی زمین پیاده!
یادته به من می گفتی؟ اوج می گیریم توی پرواز
اما از دلم گذشتی، با غریبه خوندی آواز...


قطره قطره اشک های من، می چکید به روی سازم
وقتی که با سر می گفتی، نمی خوام باهات بسازم
حالا نیستی تا ببینی بی تو هر لحظه شکستم
توی این پیچ و خم راه بریدم خسته ی خسته ام
میون جاده ی تردید توی خلوت تو سیاهی
بی حضور عاشق تو، گم شدم تو این دو راهی

یه طرف پر از ستاره، میگن عاشق شو دوباره
چه کنم؟ دلم به جز تو هیچ کسی رو دوست نداره!

بین دستای من و تو، فاصله خیلی زیاده!

 


برچسب‌ها: <-TagName->
+ نوشته شده در چهار شنبه 7 تير 1391برچسب:, ساعت 16:31 توسط نیلوفر |


پشت سرت به جای عکس یه کاسه اب میریزم!

پشت سرت به جای اشک یه کاسه آب می ریزم

پشت سرت به جای اشک یه کاسه آب می ریزم  
حالا که رفتنی شدی سفر بخیر عزیزم
این آخرین خواهشمه مواظب خودت باش
اونی که جام و می گیره جوونی تو بزار پاش
اسم من و جلوش نیار، بهوونه ای نگیره
بهش بگو دوستت دارم بزار برات بمیره
عکس من و پاره بکن یه وقت اون و نبینه
خجالت از چشام نکش، که عاشقی همینه



یادته یادگاری نوشتی رو دیواری
که من و دوسم داری و تنهام نمی زاری
حالا می خوایی بری من و بزاری تنها
منم بدون تو می شم بی خیال دنیا
نکه گله کنم نه اصلا گله ی نیست
تو رو بدرقه می کنم با چشم های خیس
هر کسی واسه خودش یه خدایی داره
نه که نفرینت کنم نه  این رسم روزگاره
که بی تو همدمم شده قلم و کاغذ
تنها چیزی که ازت دارم یه عکس پارست  
اونم همدمی واسه این دل سادست  
با اون خاطره هایی که  واسم شیرین و تلخه
بهت میگم خداحافظ گرچه گفتنش سخت

دفتر خاطراتت و  تو خلوتت بسوزون  
یادت نره که کی بودی به دلت هم بفهمون
اگه یه روز من و دیدی به روت نیار که دیدی
حتی اگه صدات زدم به روت نیار شنیدی
کی گفته نفرین می کنم، غصه به تو حروومه
خوشبختی تو گل من، همیشه آرزومه

 


برچسب‌ها: <-TagName->
+ نوشته شده در جمعه 2 تير 1391برچسب:, ساعت 15:48 توسط نیلوفر |


توحس عاشق شدنی!!!!!!

تو حس عاشق شدنی حس رسیدن به اوج
مث رهایی از قفس یا ساحل امن یه موج
آرامش نگاه تو، من و به بند می کشه
بذار دل تنهای من دوباره عاشقت بشه



تا لحظه ی طلوع تو
چیزی نمونده ماه من
بیا و این شب بد و
از تو ترانه خط بزن
دوباره مهتاب و بیار
تو این شب بی انتها
صدای قلب من تویی
تو این شکست بی صدا

نذار که خاطرات بد
رو خنده هات خط بکشم
به روزگار من بتاب
من از تو می رسم به مـــــــن
تو حس عاشق شدنی حس رسیدن به اوج
مث رهایی از قفس یا ساحل امن یه موج
آرامش نگاه تو، من و به بند می کشه
بذار دل تنهای من دوباره عاشقت بشه

تو حس عاشق شدنی حس رسیدن به اوج



برچسب‌ها: <-TagName->
+ نوشته شده در چهار شنبه 31 خرداد 1391برچسب:, ساعت 15:1 توسط نیلوفر |


حق با تو بود!

حق با تو بود یه جا باید تموم شه

 

حق با تو بود یه جا باید تموم شه
تا کی روزات به پای من حروم شه
خزونمون منتظر بهار نیست
حق با تو بود رسیدنی تو کار نیست
حق با تو بود گذشت دیگه جوونی
ستاره و گریه و مهربونی
گذشت دیگه از منو تو بهونه
دیوونه بازی های عاشقونه
یکی بودو یکی نبود باشه برو بود و نبود
حق با توه همه کسم من بدم عیب از تو نبود
یکی بودو یکی نبود باشه برو بود و نبود
حق با توه همه کسم من بدم عیب از تو نبود



حق با توئه روزا دیگه یه رنگ نیست
انگاری عاشق شدنم قشنگ نیست
تو راست میگی پای ما رو زمینه
حق با توه منطق دنیا اینه
حق با توه حق با تو بود همیشه
تقدیر ما هیچوقت عوض نمیشه
انگار دیگه با این چشمای قرمز
باید بهت بگم گلم
خداحافظ خداحافظ خداحافظ
یکی بودو یکی نبود باشه برو بود و نبود
حق با توه همه کسم من بدم عیب از تو نبود
یکی بودو یکی نبود باشه برو بود و نبود
حق با توه همه کسم من بدم عیب از تو نبود

 


برچسب‌ها: <-TagName->
+ نوشته شده در دو شنبه 29 خرداد 1391برچسب:, ساعت 18:14 توسط نیلوفر |


عشق من دلم برایت تنگ میشود!

دلم برایت تنگ می شود

 

دلم برایت تنگ می شود
گرچه اینجا نیستی
هر جا می روم
یا هر كار می كنم
صورت تو را در خیال می بینم
و دلم برایت تنگ می شود
دلم برای همه چیز گفتن با تو تنگ می شود
دلم برای همه چیز نشان دادن به تو تنگ می شود
دلم برای چشم هایمان تنگ می شود كه
پنهانی به هم دل می دادند
دلم برای نوازشت تنگ می شود
دلم برای هیجانی كه با هم داشتیم تنگ می شود
دلم برای همه چیزهایی كه با هم سهیم بودیم تنگ می شود



دلتنگی برای تو را دوست ندارم
احساس سرد و تنهایی است
كاش می توانستم با تو باشم
همین حالا
تا گرمای عشق ما
برف های زمستان را آب كند
اما چون نمی توانم
همین حالا با تو باشم
ناچارم به رویای زمانی كه
دوباره با هم خواهیم بود
قانع باشم.
همیشه با تو

 


برچسب‌ها: <-TagName->
+ نوشته شده در دو شنبه 29 خرداد 1391برچسب:, ساعت 15:38 توسط نیلوفر |


لعنت به من که ساده دل سپردم!

 

لعنت به من چه ساده دل سپردم
لعنت به من، اگر واسش می مردم
دست من و گرفته و بعد ولم کرد
لعنت به اون کسی که عاشقم کرد
******
یکی بگه که ماه من کی بوده
مسبب گناه من کی بوده
سهم من از نگاه تو همین بود
عشق تو بدترین قسمت بهترین بود
******

 



تو دل باد من و عاشقم کرد
بین زمون و آسمون ولم کرد
یکی بگه چه جوری شد که این شد
سهم تو آسمون و من زمین شد
******
لعنت به من چه ساده دل سپردم
لعنت به من، اگر واسش می مردم
دست من و گرفته و بعد ولم کرد
لعنت به اون کسی که عاشقم کرد

لعنت به من چه ساده دل سپردم


برچسب‌ها: <-TagName->
+ نوشته شده در دو شنبه 29 خرداد 1391برچسب:, ساعت 13:53 توسط نیلوفر |


صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد

صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد